یه روز رفتم توی سایت سیتی سنتر اصفهان فقط رزومه ام رو پر کردم. یک ماه بعد یه زنی باهام تماس گرفت گفت بیا فلان پاساژ. رفتم اونجا یه سیبیل کلفت بچه سوسولی نشسته بود با کت و شلوار. دو ماه بعد رفتم سر کار تو اون رستوران کذایی من و لاشی ها. یکی از بدترین درس های بزرگ زندگیم بود اونجا.
سروش گند خیلی غرور داشت و همش جلوی ما کارگراش میگفت اگر میخاید مثل سروش گند بشید، باید خیلی تاوون بدید. خیلی خودش رو کسی میدونست و فکر میکرد با مدیریت اون رستوران خیلی کار شاخی کرده. کاری ندارم رابطه اش با من خوب نبود یه روز به من گفت تو بدرد کار تو پمپ بنزین های آمریکا میخوری نه آشپزی. هفت هشت سال گذشته آقای سروش گند ولی من هنوز توی این صنعت دارم جلو میرم و هنوز حرف تو یادم میاد و همه خرابکاری هات یادمه که حتی هیچ موقع به شکایت هام برای آزار و اذیت های بقیه گوش نمیدادی. میگفتم امید برنجم رو سوزونده گفتی کار دارم بعد بیا صحبت کنیم. خیلی لاشی هستی آقا جان و میدونم تاوانشو میدی تو دنیا. نمازت بخوره تو کمرت. یادم نمیره میخواستی منو بچه..ز نشون بدی جلوی بقیه تا خرابم کنی اما وقتی پگاه رو دیدی نمیدونستی چی بگی و قرمز شده بودی و اونم همه ماجرا رو میدونست و اصلا تحویلت نگرفت. خاک بر سرت نمیدونم مشکل اون ادما با من و خانوادم چی بود توی ایران جز اینکه پدر مادرم تاوون داده بودن توی اون مملکت. امت...
ما را در سایت امت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : chefdiary بازدید : 87 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:41